loading...
طوفان دل
سیمین بازدید : 19 یکشنبه 05 آبان 1392 نظرات (0)
سفر خوبی نبود
ازﭼــﻤْﺪﺍﻥ ِ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﻴﭽﻜﺪ
ﻭ ﻛﺎﻏﺬ ﻣﭽﺎﻟﻪﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺍﺯ ﺷﻌﺮﻫﺎﻱ ﻫﻮﺳﻨﺎﻛﻢ
ﻛﻪ ﺯﺍﻳﻴﺪﻩ ﻱ شهوت است
ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ
ﻛﻨﺎﺭﺕ
تو که بودی در
کنارم
هریک در آغوش دیگری
معشوقه ای را تجسم میکرد
من به مرد کتاب فروش
تو به مهماندار هواپیما
سفر خوبی نبود
و تو
هرگاه به اوج میرسیدی
هواپیمای سفرمان تکان تکان میخورد
من می ترسیدم
از ارگاسم های تکراری
باند فرودگآه پرواز ما
پوشیده
از ملافه های چرکین تخت تو بود
لباس های زیر داخل چمدان
لکه های خون را به آغوش می کشیدند
باورکن سفر خوبی نبود


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 121
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 217
  • بازدید کلی : 2,493